دانشیارلغتنامه دهخدادانشیار. [ ن ِ ] (ص مرکب ) که دانش یار دارد. که دانش ملازم اوست . که علم رفیق اوست . || (اِ مرکب ) در اصطلاح و بموجب ماده ٔ دهم قانون تأسیس دانشگاه مصوب 18 خرد
دانشیارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که دانش یار اوست.۲. آنکه به دانش یاری کند.۳. (اسم) استاد دانشگاه که درجۀ او پایینتر از استاد و بالاتر از استادیار است.
دانشیاریلغتنامه دهخدادانشیاری . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دانشیار. || شغل دانش یار. || مقام دانشیار.- رتبه ٔ دانشیاری ؛ رتبه و درجه ای که خاص دانشیارست . رتبه ای که دانشیار احراز کن
دانشیاریلغتنامه دهخدادانشیاری . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دانشیار. || شغل دانش یار. || مقام دانشیار.- رتبه ٔ دانشیاری ؛ رتبه و درجه ای که خاص دانشیارست . رتبه ای که دانشیار احراز کن
جریدینیلغتنامه دهخداجریدینی . [ ] (اِخ ) دکتر اسکندر. او در اصل لبنانی و در دانشکده ٔ طب سانت لویز امریکا دانشیار فیزیولوژی بود و سپس در مصر سکونت گزید. او راست : 1- تدبیرالاطفال ف