دانشجولغتنامه دهخدادانشجو. [ ن ِ] (نف مرکب ) دانشجوی . جوینده ٔ دانش . طالب علم . دانش پژوه . علم خواه : پس بقیاس عقلی برهانی گوییم که آفریدن این چیزها، دانستی و آوردن مر این نفس
دانشجوفرهنگ انتشارات معین( ~.) (ص فا.) 1 - طالب علم ، جویندة علم . 2 - شاگرد دورة آموزش عالی . ج . دانشجویان .
دانشجوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه در دانشگاه تحصیل کند؛ شاگرد مدرسۀ عالی؛ شاگرد دانشکده.۲. [قدیمی] جویندۀ علم و دانش؛ جویای دانش؛ طالب علم.