دام پرورلغتنامه دهخدادام پرور. [ پ َ وَ ] (نف مرکب ) پرورنده ٔ حیوانات اهلی . مربی دام . تربیت کننده ٔ دام یعنی حیوانات اهلی .
دام پروریلغتنامه دهخدادام پروری . [ پ َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دام پرور. تربیت دام . نگهداری دام . پرورش حیوانات اهلی . || (اِ مرکب ) آنجا که اهتمام بتربیت دام کنند. آنجا که نظارت بر
دام پروریفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شغل و عمل دامپرور.۲. نگهداری و پرورش حیوانات اهلی.۳. (اسم) محل پرورش حیوانات اهلی.
دام پروریلغتنامه دهخدادام پروری . [ پ َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دام پرور. تربیت دام . نگهداری دام . پرورش حیوانات اهلی . || (اِ مرکب ) آنجا که اهتمام بتربیت دام کنند. آنجا که نظارت بر
پرورلغتنامه دهخداپرور. [ پ َرْ وَ ] (اِ) پروار. || (نف ) مزید مؤخری بمعنی پرورنده و پروراننده در آخر بسیاری از کلمات فارسی و هم عربی : آزپرور. ادب پرور. بنده پرور. تن پرور. پیر
زبیرلغتنامه دهخدازبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عوام . بطنی است از بنواسدبن عبدالعزی از قبیله ٔ قریش . این بطن از اولاد زبیربن عوام بن خویلدبن اسدبن عبدالعزی میباشند و بدین شاخه ها