داموسلغتنامه دهخداداموس . (اِخ ) نام بلده ای است بمغرب در بلاد بربر قریب مزغنای . ابوعمران موسی بن سلیمان اللخمی الداموسی از آنجاست وی از قراء است و بر ابی جعفر احمدبن سلیمان الک
داموسلغتنامه دهخداداموس . (ع اِ) کازه ٔ صیاد. قترة. او ما یستتر به . ج ، دوامیس : و فی غربی المدینةالماردة قنطرة کبیرة ذات قسی ، عالیةالذروة، کثیرةالعدد عریضةالمجاز و قد بنی علی
دعموصلغتنامه دهخدادعموص . [ دُ ] (ع اِ) جانورکی است یا کرمی است سیاه که در پارگین ها وقت فرورفتن آب آن پیدا شود و آنرا به فارسی کفچلیز نامند. (منتهی الارب ). کفچلیزک . (دهار). جا
کازه ٔ صیادلغتنامه دهخداکازه ٔ صیاد. [ زَ ی ِ ص َی ْ یا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زَرْب . ناموس . (دهار). داموس . (منتهی الارب ). قتره . (دهار) (منتهی الارب ). دجیه . (منتهی الارب ):
دوامیسلغتنامه دهخدادوامیس . [ دَ] (ع اِ) ج ِ دومس . (منتهی الارب ). || ج ِ داموس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دومس و داموس شود.
نصیریلغتنامه دهخدانصیری . [ ن َ ] (اِخ ) (میرزا...) لطفعلی بن محمدکاظم تبریزی ملقب به صدرالافاضل و مشهور به ادیب و متخلص به فانی و بعداً به دانش ، از علمای معقول و منقول و از شاع