دامنهفرهنگ مترادف و متضاد۱. دامان ۲. پایین، ذیل، زیر ۳. دامن ۴. سینهکش ۵. شمول، گستره ۶. انتها، دنباله ۷. اطراف، دوره
دامنهدیکشنری فارسی به انگلیسیcircle, compass, extent, flank, gamut, kingdom, lap, latitude, range, reach, skirt, width
دامنهلغتنامه دهخدادامنه . [ م َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خیر بخش اصطهبانات شهرستان فسا. واقع 17هزارگزی شمال باختری اصطهبانات ، کنار راه فرعی خرامه به اصطهبانات و نی ریز جلگ
تِلَّهگویش بختیاری1. شکم؛ 2. دامنه تپه و کوه. divâr tella dâda>:دیوار شکم داده، lâ tella ko:دامنه کوه> .
استیرلینگلغتنامه دهخدااستیرلینگ .[ اِ ] (اِخ ) نام کرسی کنت نشین موسوم بهمین اسم میباشد در سمت یمین ، مقابل نهر فورث (که پلی هم دارد) و برابر خط آهن ادینبورگ وکلاسکو بکنتی پرت ، در ج
حلحوللغتنامه دهخداحلحول . [ ح َ ] (اِخ ) (بمعنی خشکی ) اسم شهری است در کوهستان یهودا و خرابه های آن همواره بدین اسم معروف بوده و هست و موقعش در دامنه ٔ تپه ای است که تخمیناً 4 می