داشخارلغتنامه دهخداداشخار. (اِ) چرک آهن باشد که ریم آهن گویندش . و به عربی خبث الحدید خوانند. (برهان ). داشخال . زنگ آهن . ریم آهن .
دارخارشاهلغتنامه دهخدادارخارشاه . (اِخ ) کوهی است در جنوب ایران که بنابر کتاب نزهةالقلوب آب سرده از آن سرچشمه میگیرد. رجوع به نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 225 شود.
داشخانهلغتنامه دهخداداشخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد؛ واقع در 42هزارگزی شمال باختری فریمان ، جلگه ، معتدل ، دارای 130 تن سکنه است .
داشخاللغتنامه دهخداداشخال . (اِ) داشخار. ریم آهن . (برهان ). (شاید کلمه از داش به معنی کوره و خال مخفف آخال ، به معنی چیزهای دور افکندنی باشد).
داشخانهلغتنامه دهخداداشخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار واقع در 25هزارگزی جنوب صفی آباد کوهستانی سردسیر دارای 420 تن سکنه است . آب آن ا
داشخاللغتنامه دهخداداشخال . (اِ) داشخار. ریم آهن . (برهان ). (شاید کلمه از داش به معنی کوره و خال مخفف آخال ، به معنی چیزهای دور افکندنی باشد).
دارخارشاهلغتنامه دهخدادارخارشاه . (اِخ ) کوهی است در جنوب ایران که بنابر کتاب نزهةالقلوب آب سرده از آن سرچشمه میگیرد. رجوع به نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 225 شود.
داشخانهلغتنامه دهخداداشخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد؛ واقع در 42هزارگزی شمال باختری فریمان ، جلگه ، معتدل ، دارای 130 تن سکنه است .