داشتهلغتنامه دهخداداشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از داشتن . رجوع به داشتن در معانی مختلفه ٔ آن شود. || ایستانیده : خود جنیبت بدرش داشته بینند براق کز صهیلش نفس روح معلا
داشتهفرهنگ انتشارات معین(تِ) [ په . ] 1 - (اِمف .) آن چه که در تصرف شخص درآمده . 2 - نگاه داشته ، محفوظ . 3 - (اِ.) دارایی . 4 - (ص .) کهنه ، فرسوده ، ضایع شده .
کاوهلغتنامه دهخداکاوه . [ وَ / وِ ] (اِخ ) در پهلوی کاوغ کریستن سن کوشیده است که ثابت کند افسانه ٔ کاوه در اوستا و کتب دینی زردشتی سابقه نداشته و متعلق به عهد ساسانی است و آن را
تبریزیلغتنامه دهخداتبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) میرحسین یا میرحسن . از شعرای نامی ایران در عهد شاه عباس کبیر است و در حسن خط نیز مهارت بی پایان داشته و هر دو خط جلی و خفی را خوب مینوشت
تابعیتلغتنامه دهخداتابعیت . [ ب ِ عی ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) پیروی و اطاعت کردن . (فرهنگ نظام ). تابع بودن . پیرو بودن . || از رعایای یک ملک ودولت بودن . از تبعه ٔ مملکتی محسوب شد
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت مکنی به ابوسهل (237-311 هَ . ق .). نجاشی در رجال او را یاد کرده گوید: شیخ المتکلمین و جاری مجرای وز
قاضی سیرافیلغتنامه دهخداقاضی سیرافی . [ ی ِ س ِ ] (اِخ ) حسن بن عبداﷲبن مرزبان ، مکنی به ابوسعید و مشهور به سیرافی معتزلی حنفی که گاهی به قاضی سیرافی نیز موصوف میباشد. از اکابر علوم عر