دازلغتنامه دهخداداز. (اِ) خسهای سرتیز متصل بنوک دانه ٔا از قبیل جو و گندم ، که داس و تژه و داسه نیز گویند. || استخوان ماهی . داس . || گچ . || گچکار و بنا. || دیوار گچ مالیده شد
دازلغتنامه دهخداداز. (اِ) درختچه ای است از تیره ٔ خرما که دارای برگهای بادبزنی شکل است و بین نیک شهر و چاه بهارو برخی نقاط دیگر گرمسیری یافت میشود و بنام نخل وحشی نیز معروف است
دازلغتنامه دهخداداز. (اِخ ) دهی از بخش ساردویه ٔ شهرستان جیرفت واقع در 12هزارگزی جنوب باختری ساردوئیه و 6هزارگزی جنوب راه مالرو بافت ساردوئیه کوهستانی . سردسیر و دارای 52 تن سک
دعزلغتنامه دهخدادعز. [ دَ ] (ع مص ) راندن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آرمیدن با زن . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). دَعب . و رجوع به دعب شود.
دعظلغتنامه دهخدادعظ. [ دَ ] (ع مص ) داخل کردن تمام نره در شرم . (از منتهی الارب ). || آرمیدن با زن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || پر کردن چیزی را به چیزی . || تمام انداخت
دازآرلغتنامه دهخدادازآر. (اِ مرکب ) دازر. بنا و معمار. || (اِخ ) یکی از نامهای خدای تعالی . (ناظم الاطباء).