گردکان دارلغتنامه دهخداگردکان دار. [ گ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 54000گزی جنوب خاوری کرمانشاهان و 12000گزی سراب به فیروزآباد. هوای
دارگویش بختیاری1. دار قالىبافى؛ 2. گاوآهن، خیش (ابزارى است که با آن زمین را شیار داده یا شخم کنند)؛ 3. چوبه دار؛ 4. درخت.
گردکان دارلغتنامه دهخداگردکان دار. [ گ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 54000گزی جنوب خاوری کرمانشاهان و 12000گزی سراب به فیروزآباد. هوای
زردلانلغتنامه دهخدازردلان . [ زَ دَ ] (اِخ ) یکی از دهستان های بخش حومه ٔ شهرستان کرمانشاه است که در جنوب خاوری این شهرستان ، بین دهستانهای ماهیدشت و عثمانوند و رودخانه ٔ صمیره وا
جبن عتیقلغتنامه دهخداجبن عتیق . [ ج ُ ب ُ ن ِ ع َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا یابس . پنیر خشک . بهترین آن روغن دار شیرین باشد. و طبیعت آن گرم و خشک است در سوم . و مصلح ریشهای بد بود
کالیوسلغتنامه دهخداکالیوس . (اِ) بمعنی کالجوش است . (برهان ) (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق 242). و آن نان ریزه ریزه کرده باشد که با کشک و روغن و مغز گردکان و ادویه گرم جوشانیده خور
اﷲ اکبرلغتنامه دهخدااﷲ اکبر. [ اَل ْ لا هَُ اَ ب َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) خدا بزرگ است . اکبر در این مورد بمعنی کبیر آمده . (از مهذب الاسماء). این جمله از اذکار اذان و اقامه و نماز اس