دارینلغتنامه دهخدادارین . (اِخ ) اسکله ای است در بحرین که از هندوستان مشک به آنجا آورند و کسی را که اهل دارین باشد. «داری » میخوانند. (معجم البلدان ).
دارینلغتنامه دهخدادارین . (اِخ ) دهی از دهستان خواشید. بخش ششتمدشهرستان سبزوار که در 32 هزارگزی باختر ششتمد و 6هزارگزی باختر راه شوسه سبزوار به کاشمر واقع است . کوهستانی ، معتدل
دارینلغتنامه دهخدادارین . (اِخ ) ربض دارین در شهر حلب بر دروازه ٔ انطاکیه قرار دارد. (معجم البلدان ). رجوع به ربض الدارین شود.
دارینهلغتنامه دهخدادارینه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نمشیر بخش بانه شهرستان سقز است که در 24 هزارگزی شمال باختری بانه و 7هزارگزی جنوب باختری راه شوسه بانه بسردشت واقع شده است
دارینهلغتنامه دهخدادارینه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نمشیر بخش بانه شهرستان سقز است که در 24 هزارگزی شمال باختری بانه و 7هزارگزی جنوب باختری راه شوسه بانه بسردشت واقع شده است
بافۀ عصبیneurofibrileواژههای مصوب فرهنگستانهریک از رشتههای ظریفی که در جهات مختلف از درون میانیاختۀ یک پییاخته میگذرد و به آسهها و دارینهها منتهی میشود متـ . پیبافه