داریالغتنامه دهخداداریا. [ رَی ْ یا ] (اِخ ) قریه بزرگ مشهوری از قریه های بخش غوطه ٔ دمشق است . نسبت به این قریه را بخلاف قیاس دارانی میگویند. قبر ابوسلیمان دارانی در آنجاست . (م
داریابلغتنامه دهخداداریاب . [ دارْ ] (اِخ ) دهی از دهستان خزل شهرستان نهاوند است که در 24هزارگزی شمال باختری نهاوند و 2هزارگزی چقا اسرائیل قرار دارد. کوهستانی ، سردسیر و مالاریائی
داریابلغتنامه دهخداداریاب . [ دارْ ] (اِخ ) دهی از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد است که در 9 هزارگزی شمال خاور دورود و کنار راه مالرو بهرام آباد به اکبرآباد واقع شده است . ج
داریاللغتنامه دهخداداریال . [ دارْ ] (اِخ ) گذرگاهی در کوههای گرجستان بوده است که مردمان شمال نجد ایران از آن برای عبور بسمت ایران مرکزی استفاده میکرده اند. رجوع به ایران باستان ج
داریانلغتنامه دهخداداریان . [ دارْ ] (اِخ ) دهی از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج است که در 26 هزارگزی شمال پاوه و 3هزارگزی جنوب رودخانه سیروان واقع است . کوهستانی سرد
داریانلغتنامه دهخداداریان . [ دارْ ] (اِخ ) دهی از دهستان خامنه بخش شبستر شهرستان تبریز است که در هفت هزارگزی شمال غربی شبستر و پنج هزارگزی راه شوسه ٔ صوفیان به شاهپور واقع است .
دار یار احمدلغتنامه دهخدادار یار احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نقطه ای است در نزدیکی شریف آباد از دهستان خاور بخش دلفان شهرستان خرم آباد، که آب دهکده ٔ شریف آباد از سراب آن (سراب داریاراحمد)