دارمش کلالغتنامه دهخدادارمش کلا. [ م ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قشلاق کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر. در یکهزار و پانصدگزی باختر چالوس واقع و محلی است دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالار
دارمش کلالغتنامه دهخدادارمش کلا. [ م ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قشلاق کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر. در یکهزار و پانصدگزی باختر چالوس واقع و محلی است دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالار
فرانکفورتلغتنامه دهخدافرانکفورت . [ فْرا / ف ِ ] (اِخ ) یکی از شهرهای کهن وبزرگ آلمان است که در 17هزارگزی دارمشتات در کنار رود ماین واقع شده است . (از فرهنگ امریکایی وبستر).
چرب داشتنلغتنامه دهخداچرب داشتن . [ چ َ ت َ ] (مص مرکب ) نرم و مهربان داشتن کسی را : همان بِه ْکه با او به آواز نرم سخن گویم و دارمش چرب و گرم .فردوسی .
دارموش کلالغتنامه دهخدادارموش کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از دهکده های مازندران است در نزدیکی چالوس . رجوع به دارمش کلا شود.
داود عمونلغتنامه دهخداداود عمون . [ وو ع َم ْ مو] (اِخ ) ابن انطون عمون شاعری نیکوشعر و از مردان قضاست در دیرالقمر لبنان زاده شد و به مصر رفت و اقامت اختیار کرد. پس از چندی به لبنان