داردلغتنامه دهخدادارد. (اِ) در درختان سیب و گلابی جوانه هایی که روی ساقه یکساله و شوران سال قبل قرارگرفته اند در سال بعد شکفته می شوند و شاخه ٔ بسیار کوتاهی بنام «دارد» تولید می
داردگویش خلخالاَسکِستانی: dârə دِروی: dâr.ə شالی: dârə کَجَلی: est.eš کَرنَقی: dârə کَرینی: dârə کُلوری: dârə گیلَوانی: dârə لِردی: dârə
داردگویش کرمانشاهکلهری: de:re:d گورانی: de:re:d سنجابی: de:re:d کولیایی: de:re:d زنگنهای: de:re:d جلالوندی: de:re: زولهای: de:re: کاکاوندی: de:re: هوزمانوندی: de:re:
داردانللغتنامه دهخداداردانل . [ ن ِ] (اِخ ) بغازی است که دریای مرمره را با دریای اژه میپیوندد. نام قدیمی آن هلس پونت بوده است . شهر داردانوس که پیش از میلاد مسیح از جاهای معروف این
داردره سیلغتنامه دهخداداردره سی . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالدران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو. واقع در هشت هزارگزی جنوب خاوری سیه چشمه و پانصدگزی راه شوسه ٔ خوی - سیه چشمه .
دار دیده بانلغتنامه دهخداداردیده بان . [ دی دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد که در 33هزارگزی جنوب باختری الشتر و 21هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آب
داردار کردنلغتنامه دهخداداردار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیر پاییدن و ثبات داشتن . (برهان ). || بانگ و فریاد راه انداختن . رجوع به داردار شود.