داربلوط پائینلغتنامه دهخداداربلوط پائین . [ ب َ طِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. شش هزارگزی شمال خاوری چقلوندی . دوهزارگزی شمال راه فرعی چقلوندی به بروجرد.
داربلوطلغتنامه دهخداداربلوط. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیره بخش گیلان شهرستان شاه آباد.52 هزارگزی شمال باختری گیلان . کنار رودخانه ٔ الوند.دشت . گرمسیر مالاریائی با 175 تن سکنه
داربلوط بالالغتنامه دهخداداربلوط بالا. [ ب َ طِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بابالی ، بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. در شش هزارگزی شمال چقلوندی دوهزارگزی باختر راه فرعی چقلوندی به بروجرد واقع
قلنگه داربلوطلغتنامه دهخداقلنگه داربلوط. [ ] (اِخ ) نام کوهی و ناحیتی است بهرسین . (یادداشت مؤلف ).
حجازلغتنامه دهخداحجاز. [ ح ِ ] (اِخ ) سرزمین معروف . مکة و مدینة و طائف و روستاهای آنها. و از آنروی بدین ناحیت حجاز گویند که حاجز و فاصل و حائل است میان نجد و تهامة یا بین نجد و
داربلوط بالالغتنامه دهخداداربلوط بالا. [ ب َ طِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بابالی ، بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. در شش هزارگزی شمال چقلوندی دوهزارگزی باختر راه فرعی چقلوندی به بروجرد واقع
داربلوطلغتنامه دهخداداربلوط. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیره بخش گیلان شهرستان شاه آباد.52 هزارگزی شمال باختری گیلان . کنار رودخانه ٔ الوند.دشت . گرمسیر مالاریائی با 175 تن سکنه
قلنگه داربلوطلغتنامه دهخداقلنگه داربلوط. [ ] (اِخ ) نام کوهی و ناحیتی است بهرسین . (یادداشت مؤلف ).