داربستلغتنامه دهخداداربست . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرامرزان بخش بستک شهرستان لار. چهل و دوهزارگزی جنوب باختر بستک . دامنه ٔ شمالی کوه داربست . گرمسیر و مالاریائی است و سکنه
داربستلغتنامه دهخداداربست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) داربند. چفتی که تاک و کدو بر آن اندازند تا پهن شود و خوشه ها بدان آویزند. (آنندراج ). || چوبی چند که معماران بالای آن نشسته ، کار می
داربست 1frameworkواژههای مصوب فرهنگستانسازهای موقت که در هنگام ساخت ساختمان از آن استفاده و پس از پایان کار برداشته میشود
داربست 2scaffoldواژههای مصوب فرهنگستانساختار سهبعدی مصنوعی که نقش زمینۀ برونیاختهای را برای رفتارهای یاختهای و بازسازی بافت ایفا میکند