دارالملکلغتنامه دهخدادارالملک . [ رُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب ) کرسی مملکت و پایتخت . (ناظم الاطباء). دارِملک : تا نهادی حسن را دارالخلافه زیر زلف هست دارالملک فتنه در سر مژگان تو. خاقان
دارالملکلغتنامه دهخدادارالملک . [ رُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب ) کرسی مملکت و پایتخت . (ناظم الاطباء). دارِملک : تا نهادی حسن را دارالخلافه زیر زلف هست دارالملک فتنه در سر مژگان تو. خاقان
اورگنجلغتنامه دهخدااورگنج . [ گ َ ] (اِخ ) دارالملک خوارزم که گرگانج نیز گویند. (ناظم الاطباء) (تاریخ جهانگشای ). رجوع به ارگنج و جرجانیه و گرگانج شود.
گرگانجلغتنامه دهخداگرگانج . [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) نام دارالملک ولایت خوارزم است . (برهان ) (غیاث اللغات ). معرب آن جرجانیه و ترکان ارگنج خوانند. (برهان ). شهری است که دارالملک خوارزم
شماخیلغتنامه دهخداشماخی . [ ش َ ] (اِخ ) لقب آن دارالملک است . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔمؤلف ). شهری است به اران به یک فرسنگی لشکرگاهی که شروان شاه بدانجا نشیند.