دارالسلطنهلغتنامه دهخدادارالسلطنه . [ رُس ْ س َ طَ ن َ ](ع اِ مرکب ) پایتخت . دارالخلافه . || لقب تبریز. || لقب اصفهان . || لقب تهران . || قزوین . و آن را باب الجنه نیز گویند. || لقب کابل . || لقب لاهور.|| لقب هرات . (مسکوکات ایران رابینو ص 98).
پیر تسلیملغتنامه دهخداپیر تسلیم . [ رِ ت َ ] (اِخ ) لقب مولانا نظام الدین عبدالرحیم خوافی ، از علماء معاصر ملک معزالدین حسین کرت . مقیم دارالسلطنه ٔ هرات . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 384).
حفارةلغتنامه دهخداحفارة. [ ] (اِخ ) قریه ای است از بلوکات دارالسلطنه ٔ هرات . و قبر شیخ بهاءالدین عمر که در هفدهم ربیعالاول سال 857 هَ . ق . درگذشته است بدانجاست . رجوع به حبیب السیر چ طهران از جزو 3 از ج <span class="hl" dir=
باغ صفالغتنامه دهخداباغ صفا. [ غ ِ ص َ ] (اِخ ) باغی بوده است به تبریز که عباس میرزا نایب السلطنه احداث نموده است : دو باغ در دارالسلطنه ٔ تبریز [ ساخت ] یکی موسوم به باغ شمال و دیگری موسوم به باغ صفا. (تاریخ نو جهانگیر میرزا نسخه ٔ خطی ).
پاتختلغتنامه دهخداپاتخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کرسی . عاصمه . پایتخت . قطب . دارالملک . پادشائ-ی . حض-رت . واسطه . قاعده . قاعده ٔ ملک . قصَبه . مستق-ر. مقر. مستق-ر ملک . نشست . نشست گاه . دارالسلطنه . تختگاه . ام ّالبلاد. دارالأَماره . سریرگاه . دار مملکت . دارالمُلک .