داراتلغتنامه دهخدادارات . (اِ) کرّ و فَرّ و شأن وشوکت . دار و گیر. (برهان ) (انجمن آرا) : بدرود که پیش ملکان در صف محشردارات نمودی چو علی در صف صفین . معزی .رجوع به داراب شود.
داراتلغتنامه دهخدادارات . (اِخ ) جمع دارة که در عربی به معنی قبیله ، محل ، و زمین وسیع میان کوهستانها، و حلقه و هاله ٔماه است . دارات العرب جاهایی است در شهرهای عرب مانند دارة جل
ذویبلغتنامه دهخداذویب . [ ذُ وَ ] (اِخ ) نام یکی از دارات عرب است . || آبی است به نجد بنو دهمان بن نصر را.
دارة تیللغتنامه دهخدادارة تیل . [ رَ ت ُ ت َ ] (اِخ ) از دارات عرب است . تیل کوه سرخی است در دیار بنی عامر و دارةتیل منسوب به آن است . (معجم البلدان ).
دارة سعرلغتنامه دهخدادارة سعر. [ رَ ت ُ س َ ] (اِخ ) ابن درید میگوید دارات الحمی شامل سه دارة است : دارةالعوارم ، دارةوسط، و دارة سعر و این اخیر از آن بنی وقاص است . (معجم البلدان )
دارةالجثوملغتنامه دهخدادارةالجثوم . [ رَ تُل ْ ج ُ ] (اِخ ) جایی است از دارات عرب متعلق به خاندان اضبطبن کلاب و جثوم آبی است که از دارةالبیضاء خیزد. (معجم البلدان ).
دارةالجمدلغتنامه دهخدادارةالجمد. [ رَ تُل ْ ج ُ ] (اِخ ) یکی از دارات عرب است و عماره در اشعار خود از آن یاد کرده است . (معجم البلدان ).