دارابلغتنامه دهخداداراب . (اِخ ) نام یکی از شهرهای کهن چین که در کنار اقیانوس آرام بوده است . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 168 شود.
دارابلغتنامه دهخداداراب . (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور 27 هزارگزی باختر چگنه ٔ بالا. کوهستانی . معتدل و دارای 1043 تن سکنه . آب مشروب از قنات . محصول
دارابلغتنامه دهخداداراب . (اِ) رَب آب است که پرورنده و رب النوع خوانند. (برهان ). || کرّوفرّ و شأن و شوکت و خودنمائی . (برهان ). و به این معنی مصحف «دارات » است . (حاشیه ٔ برهان
دارابلغتنامه دهخداداراب . (اِخ ) (دستور...) نام یکی از پارسیان هند است که آنکتیل دوپرون برای آموختن اوستا و فرهنگ ایران باستان از سال 1758 تا 1761 در حقیقت شاگرد او بوده است . (ف
داراب کلالغتنامه دهخداداراب کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری . پانزده هزارگزی جنوب خاوری ساری . پنج هزارگزی جنوب راه شوسه به بهشهر. دامنه . معتدل م
داراب هرمزدیارلغتنامه دهخداداراب هرمزدیار. [ هَُ دَ ] (اِخ ) یکی از شخصیتهای متأخر زردشتی است . کتابی درباره ٔ بزرگان و موبدان دین زردشت نوشته و آن را «روایات داراب هرمزدیار» نامیده است
داراب آبادلغتنامه دهخداداراب آباد. (اِخ ) دهی از بخش ارکواز شهرستان ایلام . 3هزارگزی باختر قلعه دره . کنار راه مالرو ارکواز به ایلام . کوهستانی . معتدل . سکنه 250 تن . آب از سراب اراک
داراب کلالغتنامه دهخداداراب کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری . پانزده هزارگزی جنوب خاوری ساری . پنج هزارگزی جنوب راه شوسه به بهشهر. دامنه . معتدل م
داراب هرمزدیارلغتنامه دهخداداراب هرمزدیار. [ هَُ دَ ] (اِخ ) یکی از شخصیتهای متأخر زردشتی است . کتابی درباره ٔ بزرگان و موبدان دین زردشت نوشته و آن را «روایات داراب هرمزدیار» نامیده است
داراب آبادلغتنامه دهخداداراب آباد. (اِخ ) دهی از بخش ارکواز شهرستان ایلام . 3هزارگزی باختر قلعه دره . کنار راه مالرو ارکواز به ایلام . کوهستانی . معتدل . سکنه 250 تن . آب از سراب اراک
دارابیلغتنامه دهخدادارابی . (اِ) میوه ای از طایفه مرکبات ، شبیه بنارنج و پرتقال . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) منسوب بشهر داراب . (ناظم الاطباء).