دادبکیلغتنامه دهخدادادبکی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) منصب و مقام دادبک : منصب دادبکی و اتابکی و شحنگی دارالملک بردسیر هرسه ... باز قطب الدین محمد فرمود. (بدایع الازمان ). تا کار بجائی
بند کردنلغتنامه دهخدابند کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر کردن . در بند کردن . (فرهنگ فارسی معین ). محکم گرفتن و اسیر کردن . (غیاث ). زندان و حبس کردن : چو آید بدان مرز بندش کن
گستردنلغتنامه دهخداگستردن . [ گ ُ ت َ دَ ] (مص ) (از: گستر + دن ، پسوند مصدری ) گستر، قیاس شود با بستر. هندی باستانی ستر + وی (پهن کردن )، پهلوی وسترتن (پهن کردن ). (حاشیه ٔ برهان