دادانلغتنامه دهخدادادان . (اِ) صاحب فرهنگ لسان العجم (شعوری ) گوید که لقب شاهان باستانی است از کیومرث تا گشتاسپ شاه . (شعوری ج 1ص 321). اما این سخن بر اساسی نیست و ظاهراً قسمت او
دادانلولغتنامه دهخدادادانلو. (اِخ ) دهی از دهستان جعفرآباد بخش حومه شهرستان قوچان واقع در25 هزارگزی جنوب خاوری قوچان و 10 هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ قدیم قوچان بمشهد. جلگه معتدل ، د
دادنگویش اصفهانی تکیه ای: hâdehi طاری: hâtây(mun) طامه ای: hedâɂan طرقی: hâtâymun کشه ای: hâtây(mun) نطنزی: hâdâɂan
دادانلولغتنامه دهخدادادانلو. (اِخ ) دهی از دهستان جعفرآباد بخش حومه شهرستان قوچان واقع در25 هزارگزی جنوب خاوری قوچان و 10 هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ قدیم قوچان بمشهد. جلگه معتدل ، د
پینددادان خانلغتنامه دهخداپینددادان خان . (اِخ ) قصبه ای است در خطه ٔ پنجاب از هندوستان در ایالت روال پندی (راول پیندی )، در قضای جلام در 75 هزارگزی جنوب غربی جلام در نقطه ٔ انشعاب موسوم
حسن آبادلغتنامه دهخداحسن آباد. [ ح َ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان سنندج است . این دهستان در جنوب شهر سنندج واقع شده . محدود است از طرف شمال به دهستان حسین آب
بختهلغتنامه دهخدابخته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ) گوسپند میشینه ٔ نر که دارای دو سال عمر یابیشتر باشد. برّه ٔ دوساله ٔ اخته (در تداول گناباد خراسان ). گوسفند سه ساله یا چهارساله را
ابوجعفرلغتنامه دهخداابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن خلف بن اللیث . ملقب به امیر شهید. مولد او به روزدوشنبه چهار روز باقی از شعبان سنه ٔ ثلث و تسعین و مأتین (293 هَ .