دائمیلغتنامه دهخدادائمی . [ ءِ می ی ] (اِخ )مولانا دائمی از استرآباد است و این مطلع از اوست :آن پری را که زگلبرگ قبا در بر اوست هر طرف بند قبا نیست که بال و پر اوست .(ترجمه ٔ مجا
دائمیلغتنامه دهخدادائمی . [ ءِ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به دائم . پیوسته . مدام .- عقد دائمی ؛ مقابل عقد منقطع : بعقد دائمی و نکاح همیشگی درآوردم موکله ٔ خود را بموکل شما...- غیرد
دائمیةلغتنامه دهخدادائمیة. [ ءِ می ی َ ] (ص نسبی ) مؤنث دائمی . دایمی . همیشگی . (آنندراج ). رجوع به دائمی شود.
حرکت دائمیلغتنامه دهخداحرکت دائمی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت ابدی . حرکت دائم ، مانند حرکت افلاک در هیئت بطلمیوس و حرکت درونی اتم در فیزیک معاصر.