خیمةلغتنامه دهخداخیمة. [ خ َ م َ ] (اِخ ) کوهچه ٔ منفرد بالای ابانین . در این مکان آبی است موسوم به عبادة که از آن بنی عبس است . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
خیمةلغتنامه دهخداخیمة. [ خ َ م َ ] (ع اِ) هر خانه ٔ مستدیر. خیم . || سه یا چهار چوب که بر آن گیاه اندازند و در گرما بسایه ٔ آن نشینند. || هر خانه ای که از چوبهای درخت ساخته شود.
خيمةدیکشنری عربی به فارسیچادر بزرگ , خيمه بزرگ , سايبان , اسمانه , چادر , خيمه , خيمه زدن , توجه , توجه کردن , اموختن , نوعي شراب شيرين اسپانيولي
خیمهفرهنگ انتشارات معین(خِ مِ) [ ع . خمیة ] (اِ.) چادر، سراپرده . ؛ ~روی آب زدن کنایه از: کار بی ثبات یا زیان آور کردن .