خیس کردگیلغتنامه دهخداخیس کردگی . [ ک َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل خیس کردن . (یادداشت مؤلف ). حالت و چگونگی خیس کرده . ترنهادگی .
غملغتنامه دهخداغم . [ غ َم م ](ع مص ) اندوهگین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). غمگین گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). غمگین کردن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان
آوینواژهنامه آزادآوین منطقه ای زیبا و بکر در روستای جوین از توابع شهرستان سرخه استان سمنان می باشد. پاک، خالص و زلال مانند آب؛ واژۀ مرکب از آو (آب) و ین. || (کردی) عشق و زندگی.
بیشهلغتنامه دهخدابیشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) زمینی غیرمزروع که درختان و نی و دیگر رستنیها در آنجا تنگ درهم آمده و صورت حصاری بخود گرفته است . بعربی اجم گویند. (برهان ). جنگل . (رش
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ] (اِخ ) ابن صفوان بن عبداﷲبن عمروبن الاهتم ، مکنی به ابوصفوان التمیمی المنقری . وی یکی از فصیحان عرب و خطباء ایشان است . او راوی اخبار و از همنشینان
اعلاملغتنامه دهخدااعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و