خیضلغتنامه دهخداخیض . [ خ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) ساخته شده از آهن اعم از نرم و سخت .- سیف خیض ؛ شمشیر از آهن اعم از آهن نرم و یا آهن سخت . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لس
خیز افتادنلغتنامه دهخداخیز افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) ورم کردن . آماس کردن . آماه کردن . متورم شدن . خیزآوردن . (یادداشت مؤلف ).
خیز برداشتنلغتنامه دهخداخیز برداشتن . [ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بقصد دور جستن خود را گرد کردن چنانکه شیر و ببر و غیره . دور جستن چنانکه شیر برای شکاری بقصد جایی . || جستن از جائی بجائی دور