خیری وندلغتنامه دهخداخیری وند. [ وَ ] (اِخ )یکی از طوایف پشتکوه از ایلات کرد ایران است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 70 شود.
خیریلغتنامه دهخداخیری . (اِ) صفه . ایوان . طاق . رواق . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) : روزیش خطر کردم و نانش بشکستم بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری . مشفق بلخی
خیریلغتنامه دهخداخیری . [ خ َ رَی ْی ] (ص نسبی ) منسوب است به خیره که عبارت است از جد محمدبن عبدالرحمن . (از انساب سمعانی ).
خیریلغتنامه دهخداخیری . [ خ َ را ] (ع ص ) مرد نیکو و گزیده ٔ بسیارخیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خیری ̍.
خیریلغتنامه دهخداخیری . [ را ] (ع ص ) مرد نیکو و گزیده ٔ بسیارخیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خَیری ̍. منه : رجل خیری . || زن نیکو و گزیده ٔ بسیارخیر. منه
پناملغتنامه دهخداپنام . [ پ َ ] (اِ) در اوستا پئیتی دان ّ و در پهلوی پدام و پندام و پنوم گویند. در آبان یشت ، کرده ٔ 29 آن عبارت است از جامه ای که در زیر زره پوشند. در فرگرد 14
لالهلغتنامه دهخدالاله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) معمولا گلهای پیازداری را گویند که نام علمی آنها تولیپا و از خانواده ٔ لیلیاسه و آن از دسته ٔ سوسن ها و از تیره ٔ سوسنی هاست و کاسه و جا
خیریلغتنامه دهخداخیری . (اِ) صفه . ایوان . طاق . رواق . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) : روزیش خطر کردم و نانش بشکستم بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری . مشفق بلخی
خیریلغتنامه دهخداخیری . [ خ َ رَی ْی ] (ص نسبی ) منسوب است به خیره که عبارت است از جد محمدبن عبدالرحمن . (از انساب سمعانی ).
خیریلغتنامه دهخداخیری . [ خ َ را ] (ع ص ) مرد نیکو و گزیده ٔ بسیارخیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خیری ̍.