خیالدیکشنری فارسی به عربیانطباع , تصميم , خطة , خيال , خيالي , روية , شبح , ظهور , عقل , عقيدة , فکر , فکرة , قصة , مرح , نزوة , نية , هلوسة , هوي ، اِدَّعاءٌ
خیاللغتنامه دهخداخیال . [ خ َ ] (ع اِ) پندار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). وهم . (ناظم الاطباء). ظن . (یادداشت مؤلف ). پندار و گمان . (از
دلاللغتنامه دهخدادلال . [ دَل ْ لا ] (ع ص ، اِ) واسطه بین فروشنده و خریدار. (از اقرب الموارد). فراهم آرنده ٔ بایع و مشتری . (منتهی الارب ). واسطه و میانجی عموماً و میانجی معاملا
زاینده رودلغتنامه دهخدازاینده رود. [ ی َ دَ / دِ ] (اِخ ) معروف است و نام رود مشهور اصفهان است . (آنندراج ). نام رودخانه ٔ اصفهان است و زنده رود هم همان است . (فرهنگ نظام ). در مرآت ا
فیروزشاهلغتنامه دهخدافیروزشاه . (اِخ ) بهمنی . از مشاهیر سلاطین سند است که در 825 هَ . ق . درگذشته . او راست :در آتش مرده فکر زایل نکنی اندیشه به هر خیال هایل نکنی این نقد خزینه ٔ د
بی زواللغتنامه دهخدابی زوال . [زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + زوال ) دایم . همیشگی . باقی .مستمر. زایل نشدنی . جاوید. جاویدان . بدون تغییر. تغییرناپذیر. ابدی و دائمی . (ناظم الاطباء) : ی
مولدهلغتنامه دهخدامولده . [ م ُ وَل ْ ل ِ دَ ] (ع ص ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) نزد طبیبان از قوتهای تن است . یکی از سه قوه ٔ نباتیه . و آن دو دیگر غاذیه و نامیه است . قوه ای است که در