خکاولغتنامه دهخداخکاو. [ خ َ ](اِخ ) نام ولایتی است و آنرا خگاو نیز گویند. (از برهان قاطع). و در انجمن آرای ناصری آمده است آنرا خرگاو می گویند و مخفف آن خکاو یا خگاو است : داشت
خکشکلغتنامه دهخداخکشک . [ خ َ ک ُ ] (اِ) کوزه ٔ سفالین منقش بنقشهای رنگارنگ که در آن انگبین کنند و در جهاز دختران فرستند و نیز در عید نوروز برای یکدیگر بطور هدیه فرستند و کودکان
خکشکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکوزۀ سفالی رنگین و منقش: ◻︎ با مرغ هفترنگ همیماند این خکشک / واندر میانْش بادۀ رنگین به بوی مشک (ابوالخطیر منجم: لغتنامه: خکشک).
خکاولغتنامه دهخداخکاو. [ خ َ ](اِخ ) نام ولایتی است و آنرا خگاو نیز گویند. (از برهان قاطع). و در انجمن آرای ناصری آمده است آنرا خرگاو می گویند و مخفف آن خکاو یا خگاو است : داشت
خکشکلغتنامه دهخداخکشک . [ خ َ ک ُ ] (اِ) کوزه ٔ سفالین منقش بنقشهای رنگارنگ که در آن انگبین کنند و در جهاز دختران فرستند و نیز در عید نوروز برای یکدیگر بطور هدیه فرستند و کودکان
خکشکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکوزۀ سفالی رنگین و منقش: ◻︎ با مرغ هفترنگ همیماند این خکشک / واندر میانْش بادۀ رنگین به بوی مشک (ابوالخطیر منجم: لغتنامه: خکشک).