سلیمیلغتنامه دهخداسلیمی . [ س َ ] (اِخ ) اسمش چون خلقش حسن و صاحب قلب سلیم و سلیقه مستقیم بود در سبزوار متوطن بوده . و در اوایل حال به اعمال دیوانی مشغول آخرالامر از آن شغل معزول
لؤلؤ لالالغتنامه دهخدالؤلؤ لالا. [ ل ُءْ ل ُ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مروارید رخشان . گوهر آبدار. رجوع به لالا شود : بوی خلقش خاک را چون عنبر اشهب کندرنگ رویش مشک را چون لؤلؤ
بدلقافرهنگ مترادف و متضاد۱. بدمنظر، زشت، زشترو، کریه، کریهالمنظر ≠ خوشلقا، خوشمنظر، زیبا ۲. بدترکیب، بدشکل، بدگل ≠ خوشنما، خوشگل
بدمنظرفرهنگ مترادف و متضادبدترکیب، بدگل، بدنما، بدلقا، زشت، زشترو، کریه ≠ خوشمنظر، خوشلقا، مهلقا، خوشنما، خوبرو، قشنگ، زیبا، وجیه، وجیهمنظر
خلاقتلغتنامه دهخداخلاقت . [ خ َ ق َ ] (ع اِمص ) کهنگی . (غیاث اللغات ) (یادداشت بخط مؤلف ) : گاله ای که هیچ خلقش ننگریداز خلاقت آن کریم آنرا خرید. مولوی . || تمرین . (یادداشت بخ