خپلغتنامه دهخداخپ . [ خ َ] (اِ) خاموشی . (برهان قاطع). صاحب آنندراج و انجمن آرای ناصری و ناظم الاطباء نیز آنرا خاموشی معنی کرده اند و ناظم الاطباء آنرا صفت آورده است : گرشمس ت
خپفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخفه؛ ساکت: ◻︎ رو بگرداند به سوی دست چپ / در تبار و خویش گویندش که خپ (مولوی: ۴۱۹).
خپلغتنامه دهخداخپ . [ خ َ] (اِ) خاموشی . (برهان قاطع). صاحب آنندراج و انجمن آرای ناصری و ناظم الاطباء نیز آنرا خاموشی معنی کرده اند و ناظم الاطباء آنرا صفت آورده است : گرشمس ت
خپفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخفه؛ ساکت: ◻︎ رو بگرداند به سوی دست چپ / در تبار و خویش گویندش که خپ (مولوی: ۴۱۹).
خوپلهلغتنامه دهخداخوپله . [ خوَپ ْ / خُپ ْ ل َ / ل ِ ] (ص ) ابله . نادان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : من خوپله در سبلت افکنده بادی چو در ریش خشک از ملاقات شانه .انوری .
پخ پخولغتنامه دهخداپخ پخو. [ پ َ / پ ِ خ ْ پ َ / پ ِ ] (اِ)پِخلوُچَه . پِچلیچه . غلغلیچ . غلملیچ . (رشیدی ). غلفچ . غلمچ . قلفچه . غلغلک . غلغلی . و آن چنانست که انگشت در زیر بغل
خرپ و خرپلغتنامه دهخداخرپ و خرپ . [ خ ِ پ ُ خ ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت چریدن گوسفند گیاهی را. (یادداشت بخط مؤلف ). تلفظ دیگر خرپ خرپ . رجوع به خرپ خرپ شود.