خمفرهنگ انتشارات معین(خَ) 1 - (ص .) کج . 2 - پیچ و تاب . 3 - (اِ.) طاق ایوان . 4 - خانة زمستانی . 5 - گره ابرو، اخم .
خمفرهنگ انتشارات معین(خُ) (اِ.) 1 - ظرف سفالینی بزرگ که در آن آب ، سرکه ، یا شراب ریزند. 2 - کوس ، طبل .
خِمگویش گنابادی در گویش گنابادی انجام کار یا عملی را خِم گویند ، این واژه بصورت پیشوند کاربرد دارد ، خواستن
نیم خنبلغتنامه دهخدانیم خنب . [ خُمْب ْ ] (اِ مرکب ) نیم خم . گلدان سفالین . (یادداشت مؤلف ): الاصیص ؛ نیم خنب که در آن شاهسپرم کارند. (ربنجنی ) (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیم خم ش
خنبلغتنامه دهخداخنب . [ خُمْب ْ ] (اِ) ظرفی باشد که شراب و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع). خم و آن ظرفی است که در آن آب یا شراب و امثال آن کنند.(از لغت محلی شوشتر. نسخه ٔ خط
خمبلغتنامه دهخداخمب . [ خ ُ ] (اِ) خُنْب . خم . خم بزرگ . (ناظم الاطباء). خم بزرگ که به عربی آن رادن گویند. (از برهان قاطع). خم بزرگ و آن ظرفی باشدکه در آن آب یا شراب کنند. (لغ
اشکوبلغتنامه دهخدااشکوب . [ اَ ] (اِ) بمعنی اشکو است که هرمرتبه از پوشش خانه باشد. (برهان ) (آنندراج ). هر مرتبه از پوشش که به تازی طبقه خوانند. (سروری ). مخفف آشکوب . (فرهنگ نظا
نلغتنامه دهخدان . (حرف ) حرف بیست و نهم از الفبای فارسی و حرف بیست و پنجم از الفبای عربی (ابتث ) است و در حساب جُمَّل آن را به پنجاه گیرند.نام آن نون و از حروف هوائی است . (ب