خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ] (ع اِمص ) آفرینش . (از منتهی الارب ). ابداع . احداث . ایجاد. (یادداشت بخط مؤلف ) : آدمیزاد زین هنر بیچاره گشت خلق دریاها و خلق کوه و دشت . مولوی .- خلق جدید ؛ در اصطلاح صوفیان
خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ] (ع مص ) آفریدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ابداع کردن . احداث کردن . ایجاد کردن : قال کذلک قال ربک هو علی هین و قد خلقتک من قبل و لم تک شیئاً. (قرآن 9/19). ولقد خلقنا الانسان من صل
خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ل َ ] (ع ص ) خوش خوی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ل َ ] (ع ص ) کهنه . (مذکر و مؤنث در آن یکسانست ). پاره . از بین رفته . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُلقان : جبه ای داشت حسنک ... خلق گونه . (تاریخ بیهقی ). بخواندند و با آن جامه ٔ خلق پیش آمد و زمین بوسه داد و بایستاد. (تاریخ بیهقی ).نوه
خلقلغتنامه دهخداخلق . [ خ َ ل َ ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . || نرم و تابان گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خلق بخشیلغتنامه دهخداخلق بخشی . [ خ َ ب َ ] (حامص مرکب ) بخشش خلق . عفو خلق . گذشت از خلق : لقمه بخشی آید از هر کس بکس خلق بخشی کار یزدانست و بس .مولوی .