خَشْيَةِفرهنگ واژگان قرآنترسيدن(ازخشيت به معناي تاثر قلبي است از چيزي که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثري که همراه با اهميت باشد ، يعني آن امر در نظر انسان امري عظيم و خطري بزرگ جلوه کند . )
خسةلغتنامه دهخداخسة. [ خ ِس ْ س َ ] (ع مص ) خسیس شدن . (منتهی الارب ). پست شدن . خوار شدن . (از دهار). رجوع به خساسه شود.
خیسهلغتنامه دهخداخیسه . [ خ َ س َ / س ِ ] (اِ) بیل . کمچه . چمچه . خاک انداز.بیلچه . مقحاة. مسحاة. مجرفه . (یادداشت مؤلف ) : چون مهد بساری رسید شاه ایوان و سرای بهشت آئین فرموده بود کرد و بهر جانب مرزها از رکنی و آملی وشاهی و حسامی و
خیسةلغتنامه دهخداخیسة. [ س َ ] (ع اِ) تامور. خوابگاه شیر. بیشه ٔ شیر. (از منتهی الارب )(از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خیس . || درخت انبوه یا انبوه از قصب . (از منتهی الارب ).
خیشةلغتنامه دهخداخیشة. [ خ َ ش َ ] (ع اِ) واحد خیش یعنی یک عدد جامه ٔ خیش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- ذوالخیشة ؛ از القاب است . (منتهی الارب ).
خسعلغتنامه دهخداخسع. [ خ َ ] (ع مص ) دور کردن ازکسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) .
خشیةلغتنامه دهخداخشیة. [ خ َش ْ ی َ ] (ع مص ) مصدر دیگری برای «خشاة»، «خشی » و«خشیان ». (منتهی الارب ). ترسیدن . (ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به «خشاة و خشی » شود : و اِن َّ منها لما یهبط من خشیة اﷲ و ما اﷲ بغافل عَمّا تعملون . (قرآن 74/2</sp
خشایارشلغتنامه دهخداخشایارش .[ خ َ ش َ ] (اِخ ) نام اصلی خشایار و مرکب از خشیه ، شاه و ارش بمعنی دلیر یا مرد است . (یادداشت مؤلف ).
مخشیلغتنامه دهخدامخشی . [ م ُ خ َش ْ شی ] (ع ص ) ترساننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به خشیه شود.
خشاةلغتنامه دهخداخشاة. [ خ َ ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خشیة، خَشی ، خِشی ، مخشاة، مخشیة، خشیان شود که مصادر دیگر این کلمه اند.