خَرَّاصُونَفرهنگ واژگان قرآنبسيار دروغ پردازان (دراصل از کلمه خرص و آن عبارت است از سخني که با گمان و تخمين و بدون علم زده شود ، و چون چنين سخني در خطر اين هست که دروغ در آن رخنه کرده باشد
خراصونلغتنامه دهخداخراصون . [ خ َرْ را ] (ع اِ) ج ِ خَرّاص در حالت رفعی . رجوع به خراص در این لغت نامه شود.
خراوندلغتنامه دهخداخراوند. (اِخ ) دهی است جزء دهستان حمزلو بخش خمین شهرستان محلات . واقع در 15هزارگزی شمال خاوری خمین . این ناحیه کوهستانی و سردسیر و دارای 1030 تن سکنه ٔ فارسی و
خراصونلغتنامه دهخداخراصون . [ خ َرْ را ] (ع اِ) ج ِ خَرّاص در حالت رفعی . رجوع به خراص در این لغت نامه شود.
خراصلغتنامه دهخداخراص . [ خ َرْ را ] (ع ص ) دروغگو. (ناظم الاطباء) (دهار) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). سخت دروغ زن . (مهذب الاسماء). کذاب . دروغزن . ج ، خَرّاصون . خَرّاصی
خراوندلغتنامه دهخداخراوند. (اِخ ) دهی است جزء دهستان حمزلو بخش خمین شهرستان محلات . واقع در 15هزارگزی شمال خاوری خمین . این ناحیه کوهستانی و سردسیر و دارای 1030 تن سکنه ٔ فارسی و
خروسونلغتنامه دهخداخروسون . [ خ ِ ] (معرب ، اِ) ضبطی است از خروصون و خرصون . در رومی بمعنای طلا است . (از الجماهر بیرونی ص 232).