ختمدیکشنری عربی به فارسیمهر , خاتم , کپسول , پهن , کاشه , رک گو , بي پرده حرف زن , رک , بي پرده , صريح , نيرومند , مجاني , چپانيدن , پرکردن , اجازه عبور دادن , مجانا فرستادن , معاف کرد
ختمفرهنگ مترادف و متضاد۱. اختتام، انتها، پایان، تکمیل، تمام، فرجام ≠ بدو ۲. مختوم ۳. ترحیم، مراسم یابود، مراسم سوگواری ۴. مهر کردن، مهر نهادن
ختملغتنامه دهخداختم . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربنان بخش زرند کرمان واقع در 52 هزارگزی شمال خاوری زرند و هشتهزارگزی خاور راه مالرو زرند- راور. این ناحیه کوهستانی و سرد