خیاطةلغتنامه دهخداخیاطة. [ طَ ] (ع اِمص ) صنعت خیاطی . (ناظم الاطباء). عمل خیاطی . عمل خیاط. دوزندگی . درزیگری : صوفیی باشد بنزد این لاَّم الخیاطة واللواطة والسلام .مولوی .
خیاطةلغتنامه دهخداخیاطة. [ طَ ] (ع مص ) خیط و آن دوختن جامه باشد. جامه دوختن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). درزیگری کردن . رجوع به خیط شود.