خوی برلغتنامه دهخداخوی بر. [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ب ُ ] (نف مرکب )عرق بر. داروئی که خوی باز دارد. (یادداشت مؤلف ).
خوی برآوردنلغتنامه دهخداخوی برآوردن . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خوی آوردن . عرق کردن . (یادداشت مؤلف ). || عرق کنانیدن . || شرمسار کردن . (ناظم الاطباء).
خوش بر سر پا آمدنلغتنامه دهخداخوش بر سر پا آمدن . [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ س َ رِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بظهور آمدن . آشکار شدن . تکوین یافتن در تداول الواط. (از آنندراج ).
خون بر جبین مالیدنلغتنامه دهخداخون بر جبین مالیدن . [ ب َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) آغشتن پیشانی بخون مقتول بوسیله ٔ دادخواهان او. (از آنندراج ) : نماند از گریه ٔ بسیار در دل آنقدر خونم که گر خواهم
خون بر کسی نماندنلغتنامه دهخداخون بر کسی نماندن . [ ب َ ک َ ن َ دَ ] (مص مرکب ) ضعیف شدن بسیار. (آنندراج ) : در ساغر رقیب می لاله گون مبادخونم برو نماند که بر روش خون مباد.شانی تکلو (از آنند
خوی برآوردنلغتنامه دهخداخوی برآوردن . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خوی آوردن . عرق کردن . (یادداشت مؤلف ). || عرق کنانیدن . || شرمسار کردن . (ناظم الاطباء).
عرق برلغتنامه دهخداعرق بر. [ ع َ رَ ب ُ ] (نف مرکب ) خوی بره . داروئی که عرق باز دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
خویلغتنامه دهخداخوی . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ] (اِ) عرق . آب رطوبت که از مسامات جلد انسان و دیگر حیوانات خارج شود. (از ناظم الاطباء). حِمَّة. حَمیم . (یادداشت بخط مؤ
برانگیختنلغتنامه دهخدابرانگیختن . [ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) انهاض . اشخاص . حض . (دهار) (ترجمان القرآن ). تحریض . (دهار). تحریض کردن . (ناظم الاطباء).تثویر. اثاره . (ترجمان القرآن ).
بریدنلغتنامه دهخدابریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترا