خویشتنلغتنامه دهخداخویشتن . [ خوی / خی ت َ ] (ضمیر، اِ) خود. خویش . شخص . شخص او. (ناظم الاطباء). ذات خود : نزد تو آماده بد و آراسته منگ او را خویشتن پیراسته . رودکی .مکن خویشتن ا
خویشتنفرهنگ انتشارات معین(تَ) 1 - (اِ.) شخصیت ، ذات . 2 - (ضم .) ضمیر مشترک برای اول ، دوم و سوم شخص مفرد و جمع .
گنجینه دارلغتنامه دهخداگنجینه دار. [ گ َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که محافظ گنجینه است . متصدی خزینه . خزینه دار : بسی گنجهای گرانمایه بردبه گنجینه داران خسرو سپرد. نظامی .جواهر به گ
لشکرشکنلغتنامه دهخدالشکرشکن . [ ل َ ک َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شکننده ٔ لشکر. لشکرشکر.کنایه است از سخت دلیر و فیروز. شجاع در جنگها. مردشجاع . (آنندراج ). لشکرشکاف . (آنندراج ) : همه
دندانلغتنامه دهخدادندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست )
عقابلغتنامه دهخداعقاب . [ ع ُ ] (ع اِ) مرغی است و عقاب تیزچنگال . (منتهی الارب ). مرغ شکاری سیاه . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). پرنده ای است از جوارح و چنگال داران که عرب آن ر
راه کردنلغتنامه دهخداراه کردن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) طی طریق کردن . راه پیمودن . راه بریدن . قطع راه کردن . (یادداشت مؤلف ). راه رفتن : من رهی پیر و سست پیمایم نتوان راه کرد بی پال