خون افزایلغتنامه دهخداخون افزای . [ اَ ] (نف مرکب ) خون افزاینده . که خون بسیار تولد کند او را. (یادداشت مؤلف ) : این منفعت مردم خون افزای و گرم مزاج را سودتر از آن دارد که خداوند ذ
خونلغتنامه دهخداخون . (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگ بیشتر میانه ٔ شمال و جنوب بشگان . (فارسنامه ٔ ناصری ). این نقطه در فرهنگ جغرافیایی ایران چنین آمده است : دهی است از دهستان ب
خونلغتنامه دهخداخون . (ع اِ) ج ِ خُوان ، خِوان ، خَوّان و خُوّان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
یحیی نیشابوریلغتنامه دهخدایحیی نیشابوری . [ ی َح ْ یا ن َ / ن ِ ] (اِخ ) محیی الدین یحیی بن محمدبن یحیی ... از شعرا و فضلای فصاحت بیان بود ووفاتش به سال 850 هَ . ق . بوده . شعر زیر از او
آستانۀ لاکتاتlactate threshold, LTواژههای مصوب فرهنگستانلحظهای در تمرینهای بدنی با شدت روبهافزایش که از آن به بعد سطح لاکتات خون سیاهرگی افزایش مییابد
جذبلغتنامه دهخداجذب . [ج َ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضد دفع. مقابل دفع. (از اقرب الموارد). کشیدن بسوی خود. (ناظم الاطباء). د