۱. مربوط به خون: بیماری خونی.
۲. [مجاز] دارای دشمنی و کینۀ شدید: دشمن خونی.
۳. آغشته به خون؛ خونآلود؛ خونین: لباس خونی.
۴. [مجاز] قاتل: ◻︎ خانهٴ من جست که خونی کجاست / ای شه از این بیش زبونی کجاست (نظامی۱: ۴۸).
۵. قرمز: پرتقال خونی.
۱. مربوط به خون
۲. خونین، آغشته به خون
۳. قاتل، کشنده
bloody, hemo-