معنی خونش | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی دقیق

خونش

گویش مازنی

آواز – خوانندگی

خونش

گویش مازنی

خواندن – آواز خواندن

جست‌وجوی مشابه

خونش دکتن

گویش مازنی

لرزیدن

خونش گر

گویش مازنی

خواننده

خونش گری

گویش مازنی

آوازخوانی

خونش به جوش آمد (از خشم)

دیکشنری فارسی به عربی

استشاط غضباً

خونشی

گویش مازنی

خشمگین – عصبانی – عصبی

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

okapis

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خوشبختی، جانور پستانداری شبیه زرافه، کاپی

okayed

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ممنون، تصویب کردن

oskar

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اسکار

oka

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ایکا

okapi

دیکشنری انگلیسی به فارسی

okapi، جانور پستانداری شبیه زرافه، کاپی

جست‌وجوی متن

استشاط غضباً

دیکشنری عربی به فارسی

خونش به جوش آمد (از خشم) , به خشم آمد , به شدت غضبناك شد , خشمناك گشت

محدور الدم

واژه‌نامه آزاد

کسی که خونش حلال میشود تا بکشیدش

خون گرم

فرهنگ انتشارات معین

(گَ) (ص مر.) 1 - جانوری که خونش گرم باشد. 2 - کنایه از: بامحبت .

پرتال

گویش مازنی

حشره ای که به بدن دام چسبد و خونش را بمکد کنه

bleeders

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خونریزی ها، کسی که خونش میرود، مبتلا به خون روش، فصاد