خونبهالغتنامه دهخداخونبها. [ خوم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) تاوان و دیه ٔ ریخته شدن خون و کشته شدن کسی . (ناظم الاطباء). دیه . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء) : کرا کشته شد دادشان خونبهاب
خون بهافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپول یا چیز دیگر که قاتل به بازماندگان مقتول میدهد تا از گناه او درگذرند؛ دیه.
خونبها دادنلغتنامه دهخداخونبها دادن . [ خوم ْ ب َ دَ ] (مص مرکب ) دیه پرداختن . پول خون کسی را دادن . (یادداشت مؤلف ).
خونبها ستدنلغتنامه دهخداخونبها ستدن . [ خوم ْ ب َ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پول خون گرفتن . گرفتن خونبها.
خودبهاییلغتنامه دهخداخودبهایی . [ خوَدْ / خُدْ ب َ ] (حامص مرکب ) بیهودگی . تکبر. خودپرستی . (ناظم الاطباء).
دِيَةٌفرهنگ واژگان قرآنخونبها (کلمه وادي به معناي دامنه کوههاي بزرگ است ، البته دامنههاي پايين که همه آبهاي کوه در مواقع بارندگي در آن جمع ميشود ، اگر خونبها را هم از اين ماده گرفته و
خونبها دادنلغتنامه دهخداخونبها دادن . [ خوم ْ ب َ دَ ] (مص مرکب ) دیه پرداختن . پول خون کسی را دادن . (یادداشت مؤلف ).
خونبها ستدنلغتنامه دهخداخونبها ستدن . [ خوم ْ ب َ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پول خون گرفتن . گرفتن خونبها.