خون آشاملغتنامه دهخداخون آشام . (نف مرکب ) خونخوار. درنده . بیرحم . سخت دل . خونریز. (ناظم الاطباء). سخت سفاک : زلف بی آرام او پیرایه ٔ مهر است و ماه چشم خون آشام او سرمایه ٔ سحراست
يَأْکُلْنَفرهنگ واژگان قرآنمي خورند (در عبارت "ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَ ٰلِکَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْکُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ "هفت سال سختي و قحطي به درندگاني خونآشام تشبيه شده که به
خیرهکشفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیباک، ستمگر، ظالم ۲. خونریز، خونآشام، سفاک، خونخوار، ضعیفکش ≠ ضعیفنواز ۳. جهانسوز ۴. بیباک، بیپروا ۵. سرکش، عاصی