خوش گذرانیدنلغتنامه دهخداخوش گذرانیدن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) خوش گذرانی کردن . عیاشی کردن . تن پروری کردن .
خوش گذراندنلغتنامه دهخداخوش گذراندن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) تفرج کردن . گشت و گذار کردن . به عیش و عشرت و راحت و بدون مرارت و زحمت زندگی کردن . (ناظم الاطباء).
بعون الغتنامه دهخدابعون ا. [ ب ِ ع َ نِل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) بیاری خدای تعالی . تخفیفی است از جمله ٔ بعون اﷲ و حسن توفیقه یا بعون اﷲ و مشیته . بمدد و یاری خداوند. (آنندراج ). و رج
چرچرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خوشی.۲. خوشخوراکی.۳. آمادگی اسباب عیش و خوشی. چرچر کردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. خوش چریدن؛ خوب خوردن و خوش بودن.۲. مالی پیدا کردن و با آن به عیش و خوشی گذر
شادخواریلغتنامه دهخداشادخواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) خوشحالی . فرح . عیش و نوش . شراب خوردن بی اغیار و مزاحمت . (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). شراب خوردن از روی شادی بی بیم و
یللیلغتنامه دهخدایللی . [ ی َ ل َ لی / ی َل ْ ل َ لی ] (اِ)بانگ و فریادی که در حالت مستی و یا هنگام رسیدن خبر خوش می نمایند. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که در وقت مستی و سماع و
فروگذاشتنلغتنامه دهخدافروگذاشتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اهمال و تقصیر کردن و ضائع ساختن . (برهان ). || ترک کردن . رها کردن .فروگذاردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تدبیر آن است که ما