خوشنمافرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی زرقوبرقدار، خوشظاهر، مجلسی، آخرین مد، رنگارنگ، رنگی مبتذل، پست
خوشنامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی خوشنام، نکونام، شریف، معتمد، ارزشمند شخص نکونام، مرد سال، چهرۀ ماندگار، پهلوان، شخص بزرگزاده، فرد مهم، بهترینِنوعِ خود، نمونۀ کمال
سروفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدرختی مخروطیشکل، همیشه سبز، دارای شاخههای کوتاه پوشیده از برگهای ریز که بلندیش تا ۲۰ متر میرسد و چوب آن محکم و بادوام است. سرو آزاد: = (زیستشناسی) سَروْ سر
زیبانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخوشنما؛ خوبرو؛ خوشگل: ◻︎ آن نگار پریرخ زیبان / خوبگفتار و مهتر خوبان (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۳).
پیراستنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. برش دادن.۲. تراش دادن.۳. بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوشنما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخههای زائد درخت، یا زدن موی سر: ◻︎ روی گل سرخ بیاراستن
سرو رعنالغتنامه دهخداسرو رعنا. [ س َرْ وِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرو خوشنما و آراسته ، چرا که رعنا بمعنی زن خویشتن آرا باشد. || گاهی مراد از این معشوق بود. || سرو دورنگ . (غیا