خوشنود کردنلغتنامه دهخداخوشنود کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راضی کردن . خوشحال کردن . ارضاء. ترضیه . اقناء. اقناع . (یادداشت مؤلف ).
خوشنود کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی خوشنود کردن، پسند آمدن، سازگاربودن، تسکین دادن شاد کردن، بهبود دادن، شیرین کردن سرمستکردن، نشاط دادن، شادمان کردن، روح دادن، دل ربودن، اشتها
وافقدیکشنری عربی به فارسیخوشنود کردن , ممنون کردن , پسندامدن , اشتي دادن , مطابقت کردن , ترتيب دادن , درست کردن , خشم(کسيرا) فرونشاندن , جلوس کردن , ناءل شدن , موافقت کردن , موافق بودن
شاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ارت دادن، بالشنرم زیر سر کسی گذاشتن، خرسند کردن، راضی کردن، بهبود دادن، خوشنود کردن، روح دادن، خوشنود کردن، جرأت دادن، نیرودادن
سرگرم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی م کردن، مشغول کردن، بازیدادن، در بازی شرکت دادن، مایه انبساط خاطر شدن، خوشنود کردن، نیروی تازه دادن، شاد کردن، ظریف سخن گفتن
تهدینلغتنامه دهخداتهدین . [ ت َ ] (ع مص ) خوشنود کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). راضی کردن . (از اقرب الموارد). || آرام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرام دا