خوشنودیلغتنامه دهخداخوشنودی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص ) مقابل خشم . مقابل غضب . (یادداشت مؤلف ). رضا. خوشحالی . رضایت . خرمی . فرح . شادمانی . (ناظم الاطباء) : جهانی به آیین بیار
خوشنودی خواستنلغتنامه دهخداخوشنودی خواستن . [ خوَش ْ / خُش ْ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) استرضاء. طلب رضایت کسی کردن .
عجبلغتنامه دهخداعجب . [ ع ُ ](ع اِمص ) ناز. (منتهی الارب ). زهو. (اقرب الموارد). || خویشتن بینی . (منتهی الارب ) : بچشم عجب و تکبر نگه بخلق مکن که دوستان خدا ممکن اند در اوباش
self-satisfactionدیکشنری انگلیسی به فارسیخود رضایت، خود خوشنودی، از خود راضی گری، خودپسندی، ارضاء نفس، خود خوشایندی
حامورابیلغتنامه دهخداحامورابی . (اِخ )ششمین پادشاه از اولین سلسله ٔ پانزده نفری سلاطین بابل و مؤسس و بانی حقیقی وواقعی مملکت بابل . قانون حامورابی قدیم ترین قوانینی است که تا امروز