خوشنودیلغتنامه دهخداخوشنودی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص ) مقابل خشم . مقابل غضب . (یادداشت مؤلف ). رضا. خوشحالی . رضایت . خرمی . فرح . شادمانی . (ناظم الاطباء) : جهانی به آیین بیاراستندچو خوشنودی پهلوان خواستند. <p class="auth
خوشنودی خواستنلغتنامه دهخداخوشنودی خواستن . [ خوَش ْ / خُش ْ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) استرضاء. طلب رضایت کسی کردن .
خوشنودیلغتنامه دهخداخوشنودی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص ) مقابل خشم . مقابل غضب . (یادداشت مؤلف ). رضا. خوشحالی . رضایت . خرمی . فرح . شادمانی . (ناظم الاطباء) : جهانی به آیین بیاراستندچو خوشنودی پهلوان خواستند. <p class="auth
استرضاءلغتنامه دهخدااسترضاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خواستن از کسی تا خشنود کند او را. (منتهی الارب ). خشنود کردن خواستن . (زوزنی ). || طلب خوشنودی کردن . خواستن خشنودی کسی را. (منتهی الارب ). خوشنودی خواستن . (وطواط) (غیاث ). رضامندی خواستن . (غیاث ). || خوشنود کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || خوشنود
خوشنودیلغتنامه دهخداخوشنودی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص ) مقابل خشم . مقابل غضب . (یادداشت مؤلف ). رضا. خوشحالی . رضایت . خرمی . فرح . شادمانی . (ناظم الاطباء) : جهانی به آیین بیاراستندچو خوشنودی پهلوان خواستند. <p class="auth
خوشنودیلغتنامه دهخداخوشنودی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص ) مقابل خشم . مقابل غضب . (یادداشت مؤلف ). رضا. خوشحالی . رضایت . خرمی . فرح . شادمانی . (ناظم الاطباء) : جهانی به آیین بیاراستندچو خوشنودی پهلوان خواستند. <p class="auth