خوشترلغتنامه دهخداخوشتر. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] (ص تفضیلی ) بهتر. نیکوتر. نکوتر. زیباتر. قشنگتر. (ناظم الاطباء) : فردا صبوح باید کرد که بامداد باغ خوشتر باشد. (تاریخ بیهقی ). خدا
خوشترکیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. شکیل، خوشساخت، خوششکل، خوشاندام، زیبا ≠ بدترکیب ۲. موزون ≠ ناموزون ۳. متناسب، زیبا، خوشاندام، چشمنواز ≠ بدترکیب
خوشترکلغتنامه دهخداخوشترک . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ رَ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) کمی خوش آیندتر. قدری نیکوتر. (ناظم الاطباء).کمی بهتر. || نرم تر. آرام تر : ما که با داغ نام سلطانیم ختلی
خوشترینلغتنامه دهخداخوشترین . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] (ص عالی ) بهترین . نیکوترین . قشنگترین : و این ... اسکجکت خوشترین دیههای بخارا بوده است . (تاریخ بخارای نرشخی ). فرات ؛ خوشترین
خوشترکلغتنامه دهخداخوشترک . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ رَ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) کمی خوش آیندتر. قدری نیکوتر. (ناظم الاطباء).کمی بهتر. || نرم تر. آرام تر : ما که با داغ نام سلطانیم ختلی
خوشاندامفرهنگ مترادف و متضادخوشترکیب، خوشریخت، خوششکل، خوشقدوقامت، خوشقامت، خوشگل، خوشهیکل، متناسب ≠ بدقواره، بدهیکل، بداندام
خوشترینلغتنامه دهخداخوشترین . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] (ص عالی ) بهترین . نیکوترین . قشنگترین : و این ... اسکجکت خوشترین دیههای بخارا بوده است . (تاریخ بخارای نرشخی ). فرات ؛ خوشترین