خوپذیریhabituationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند وابسته شدن روانی به مادهای خاص بدون افزایش تحمل و ایجاد وابستگی جسمی
خودآرایلغتنامه دهخداخودآرای . [ خوَدْ /خُدْ ] (نف مرکب ) آرایش دهنده ٔ خود. زیوردهنده ٔ خود. || دارای کبر و غرور و نخوت و نماینده ٔ فضل و شرف و ثروت خویشتن . (ناظم الاطباء) : طاوس خودآرایی در زیور و زیبایی گر دیده قبول آید بر زیور
خودآراییلغتنامه دهخداخودآرایی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) آرایش خود. تحلیه ٔ خود. زیورآرایی خود. تزیّن . بَزَک . (یادداشت بخط مؤلف ). || کبر. غرور. نخوت . نمایش خود.
تعاونفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعاضد، خودیاری، دستگیری، همدستی، همیاری، یاری ۲. خودیاری کردن، همیاری کردن
برنامۀ دوازدهقدمیtwelve step programواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای مرحلهای مبتنی بر خودیاری و با تکیه بر اصول معنوی برای درمان اعتیاد به مواد اعتیادآور و اعتیاد جنسی