جان زنده کنلغتنامه دهخداجان زنده کن . [ زِ دَ / دِ ک ُ ] (نف مرکب ) زنده کننده ٔ جان . روانبخش . حیات دهنده : این نامه بنام پادشاهی جان زنده کنی خردپناهی . نظامی جان زنده کنی که از فصی
خردپناهلغتنامه دهخداخردپناه . [ خ ِ رَ پ َ ] (ص مرکب ) ملجاء عقل . آنکه صاحبان عقل را ملجاء است . آنکه عاقلان را در کارهای عقلانی تشویق کند : این نامه بنام پادشاهی جان زنده کنی خرد